اگر عاشق بودی

اگر عاشق بودی...

دختری به کورش کبیر گفت: من عاشق شما هستم. کورش به او گفت: لیاقت تو برادر من است که از من زیبا تر است و پشت سرت ایستاده است.

دختر برگشت و کسی‌ را پشت سر خود ندید. کورش به او گفت: اگر عاشق بودی، پشت سرت را نگاه نمی‌‌کردی.

به من بگو كه او چه دعایی كرده كه من باید بدهكارش باشم؟ "

به من بگو كه او چه دعایی كرده كه من باید بدهكارش باشم؟ "

یك كشتی در یك سفر دریایی در میان طوفان در دریا شكست و غرق شد و تنها دو مرد توانستند نجات یابند و شنا كنان خود را به جزیره كوچكی برسانند. دو نجات یافته هیچ چاره ای به جز دعا كردن و كمك خواستن از خدا نداشتند. چون هر كدامشان ادعا می كردند كه به خدا نزدیك ترند و خدا دعایشان را زودتر استجاب می كند، تصمیم گرفتند كه جزیره را به 2 قسمت تقسیم كنند و هر كدام در قسمت متعلق به خودش دست به دعا بر دارد تا ببینند كدام زود تر به خواسته هایش می رسد.ا

نخستین چیزی كه هردو از خدا خواستند غذا بود. صبح روز بعد مرد اول میوه ای را بالای درختی در قسمت خودش دید و با آن گرسنگی اش را بر طرف كرد.اما سرزمین مرد دوم هنوز خالی از هر گیاه و نعمتی بود.ا

هفته بعد دو جزیره نشین احساس تنهایی كردند. مرد اول دست به دعا برداشت و از خدا طلب همسر كرد. روز بعد كشتی دیگری شكست و غرق شد و تنها نجات یافته آن یك زن بود كه به طرف بخشی كه مرد اول قرار داشت شنا كرد. در سمت دیگر مرد دوم هنوز هیچ همراه و همدمی نداشت.ا

بزودی مرد اول از خداوند طلب خانه، لباس و غذا بیشتری نمود. در روز بعد مثل اینكه جادو شده باشه همه چیزهایی كه خواسته بود به او داده شد. اما مرد دوم هنوز هیچ چیز نداشت.

سرانجام مرد اول از خدا طلب یك كشتی نمود تا او و همسرش آن جزیره را ترك كنند. صبح روز بعد مرد یك كشتی كه در قسمت او در كناره جزیره لنگر انداخته بود پیدا كرد. مرد با همسرش سوار كشتی شد و تصمیم گرفت جزیره را با مرد دوم كه تنها ساكن آن جزیره دور افتاده بود ترك كند.

با خودش فكر می كرد كه دیگری شایسته دریافت نعمت های الهی نیست چرا كه هیچ كدام از درخواست های او از طرف پروردگار پاسخ داده نشده بود.

هنگامی كه كشتی آماده ترك جزیره بود مرد اول ندایی از آسمان شنید :

"چرا همراه خود را در جزیره ترك می كنی؟"

مرد اول پاسخ داد:

"  نعمتها تنها برای خودم است چون كه من تنها كسی بودم كه برای آنها دعا و طلب كردم، دعا های او مستجاب نشد و سزاوار هیچ كدام نیست "

آن صدا سرزنش كنان ادامه داد :

"تو اشتباه می كنی او تنها كسی بود كه من دعاهایش را مستجاب كردم و گرنه تو هیچكدام از نعمت های مرا دریافت نمی كردی"

مرد پرسید:

" به من بگو كه او چه دعایی كرده كه من باید بدهكارش باشم؟ "

"او دعا كرد كه همه دعاهای تو مستجاب شود"

حفظ دوست و پاداش آن

حفظ دوست و پاداش آن

شرح دو حدیث :

 روایت اول: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعالی لَیَحْفَظُ مَنْ یَحْفَظُ صَدِیقَه»

فی الکافی، عن الصّادق (علیه‌السّلام)، قال: «انّ اللَّه تعالی لیحفظ من یحفظ صدیقه»؛ [حضرت امام جعفر صادق علیه‌السّلام فرمودند:] خدای متعال حفظ میکند آن کسی را که رفیق خود را حفظ کند. [البته] مراد، حفظ جسمانی نیست فقط - حالا آن هم یکی از مصادیقش ممکن است باشد - یعنی آبروی او را حفظ کند، شخصیت او را حفظ کند، جهات او را حفظ کند [و] مراعات کند. خدا یک چنین کسی را حفظ می‌کند. این پیوندهای برادری و رفاقت و انس و اخوت، در اسلام اینقدر اهمیت دارد. شما ملاحظه‌ی رفیقتان را می‌کنید، او را حفظ می‌کنید، خدای متعال در پاداش این عمل، شما را حفظ می‌کند. البته حفظ کردن رفیق معناش این نیست که انسان از گناه او، از خطای او دفاع کند؛ کما اینکه در این کارهای حزبی و جناحی و خطی و این چیزها معمول است که اگر خطائی هم از کسی سر بزند، چون با آنها هم‌جبهه است، هم‌خط است، هم‌حزب است، هم‌گروه است، باید بایستند پایش دفاع کنند؛ نه، این مراد نیست؛ این حفظ او نیست؛ این در واقع مخذول کردن او، بدبخت کردن اوست و خود؛ بلکه مراد، حفظ آبروی مؤمنی است که برادری ایمانی با انسان دارد. جامع، برادری ایمانی است. این یک روایت.

روایت دوم: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا تُفَتِّشِ النَّاسَ فَتَبْقَی بِلَا صَدِیق»

یک روایت دیگر هم باز از کافی است، از امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام)؛ میفرماید که: «لا تفتّش النّاس فتبقی بلا صدیق»؛ در کارهای مردم ریز نشو، تفتیش نکن، جزئیات را دنبال نکن. دنبال پیدا کردن عیوب ریز و درشت افراد نباش. اگر اینجور باشد، بدون رفیق خواهی ماند. یعنی هر کسی بالاخره یک عیبی دارد دیگر. اگر بخواهی همین‌طور ریز بشوی، تفتیش کنی، دنبال کنی، کسی برایت باقی نمیماند.

                [ شافی، صفحه‌ی ۶۵۲ شرح حدیث از امام خامنه ای مدظله العالی درس خارج 89/10/27]

حکایت اخراج مورچه

حکایت اخراج مورچه

 مورچه کوچکی بود که هر روز صبح زود سرکار حاضر می شد و بلافاصله کار خود را شروع می کرد. مورچه خیلی کار می کرد و تولید زیادی داشت و از کارش راضی بود.سلطان جنگل (شیر) از فعالیت مورچه که بدون رئیس کار می کرد، متعجب بود.شیر فکر می کرد اگر مورچه می تواند بدون نظارت این همه تولید داشته باشد، به طور مسلم اگر رئیسی داشته باشد، تولید بیشتری خواهد داشت.

بنابراین شیر یک سوسک را که تجربه ریاست داشت و به نوشتن گزارشات خوب مشهور بود، به عنوان رئیس مورچه استخدام کرد.سوسک در اولین اقدام خود برای کنترل مورچه ساعت ورود و خروج نصب کرد.سوسک همچنین به همکاری نیاز داشت که گزارشات او را بنویسد و تایپ کند... ... سوسک بدین منظور و همچنین برای بایگانی و پاسخگویی به تلفن ها یک عنکبوت استخدام کرد.

شیر از گزارش های سوسک راضی بود و از او خواست که از نمودار برای تجزیه و تحلیل نرخ و روند رشد تولیدی که توسط مورچه صورت می گیرد، استفاده کند. تا شیر بتواند این نمودار ها را در گزارش به مجمع مدیران جنگل به کار برد.سوسک برای انجام امور یک کامپیوتر و پرینتر لیزری خریداری کرد... ... سوسک برای اداره واحد تکنولوژی اطلاعات یک زنبور نیز استخدام کرد.

مورچه که زمانی بسیار فعال بود و در محیط کارش احساس آرامش می کرد، کاغذ بازی های اداری و جلسات متعددی که وقت او را می گرفت دوست نداشت.شیر به این نتیجه رسید که فردی را به عنوان مدیر داخلی واحدی که مورچه در آن کار می کرد، بکار گمارد.

این پست به ملخ داده شد.اولین کار ملخ خریداری یک فرش و صندلی برای کارش بود.ملخ همچنین به کامپیوتر و کارمند نیاز داشت که آنها را از اداره قبلی خودش آورد تا به او در تهیه و کنترل بودجه و بهینه سازی برنامه ها کمک کند...محیطی که مورچه در آن کار می کرد، حال به مکانی فاقد شور و نشاط تبدیل شده بود. دیگر هیچ کس نمی خندید و همه غمگین و نگران بودند.

با مطالعه گزارش های رسیده شیر متوجه شد که تولیدات مورچه کمتر از قبل شده است.بنابراین شیر یک جغد با پرستیژ را به عنوان مشاور عالی استخدام کرد و به او ماموریت داد تا امور را بررسی کرده، مشکلات را مشخص و راه حل ارائه نماید. جغد سه ماه وقت صرف کرد و گزارشی در چند جلد تهیه نمود و در آخر نتیجه گرفت که مشکلات پیش آمده ناشی از وجود تعداد زیاد کارمند است.و باید تعدیل نیرو صورت گیرد.و بنابر این ،شیر دستور داد که مورچه را اخراج نمایند
زیرا مورچه دیگر انگیزه ای برای کار نداشت. و این است حکایت سیستمهای مديريت ما...

عابدترین، سخی‌ترین و پرهیزگارترین مردم

عابدترین، سخی‌ترین و پرهیزگارترین مردم

عنِ الصادقِ جعفرِ بنِ محمدٍ علیهماالسلام اِنَّ ابی حَدَّثَنی عن اَبیه عن جدِّه عن علیٍّ علیهم‌ُالسلام عن رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله قال أعبَدُ الناس مَن أقامَ الفرائِض و اَسْخَی النّاس مَن اَدّیٰ زکاتَ مالِه و اَزهَدُ النّاس مَن اِجتَنَبَ الحرام و اَتقَی الناس مَن قالَ الحق فی ما لَهُ و علیه
می‌فرماید اعبد [مردم] این است؛ عابدترین این کسی است که فرائض را به جا می‌آورد. بعضی‌ها حرص و شوقی نشان می‌دهند به بعضی از مستحبات که خب فی‌نفسه در جای خود خوب است؛ اما همراه است با بی‌اعتنایی به واجبات؛ منطق شرع این را نمی‌پسندد و قبول ندارد. آنچه که در درجه‌ی اول اهمیت است فرائض است.

و اَسْخَی النّاس این هم همین‌جور، در مقابل آن کسانی است که پول خرج می‌کنند اما آنچه که بر آنها واجب است، آن را ادا نمی‌کنند؛ این سخاوت نیست.
سخی‌ترین آن کسی است که زکات مال را می‌دهد؛ حالا برای کسی که زکات بر او واجب است، [دادن] زکات، برای کسی که خمس بر او واجب است، [دادن] خمس.

پارساترین مردم آن کسی است که از حرام اجتناب کند و الاّ اگر از زخارف دنیوی و جلوه‌های دنیا انسان اجتناب می‌کند و دامن خودش را برمی‌چیند که خب این فی‌نفسه خوب است اما [اگر] از گناهانی اجتناب نمی‌کند، این زاهد نیست.

پرهیزگارترین مردم هم آن کسی است که حق را بگوید؛ چه آن جایی که این حق بر او است یا برای او است.

    [ آمالی شیخ صدوق ص 72، شرح حدیث از امام خامنه ای مدظله العالی درس خارج 95/2/8]

فقط برای خنده

خدا لعنتت کنه.. عصر بیا دنبالم.

مردی پس از طلاق گرفتن از همسر خود با او تماس گرفت!! و گفت: خانم ببخشید اشتباه کردم، لطفا مرا ببخش و به خانه برگرد!

زن در جواب گفت : آیا در کنارت یک لیوان داری؟ مرد گفت: بله دارم!! زن گفت: اکنون آن را محکم بر زمین بکوب.

مرد چنان کرد که زن گفته بود.

سپس زن گفت: حالا که دیدی آن لیوان شکسته و هزار تکه شده، آیا میتوانی تکه هایش را جمع کنی و دو باره بسازی!؟!؟

مرد در پاسخ گفت: نه نشكسه، !! ليوان استیل بود.

و زن پاسخ داد: خدا لعنتت کنه... عصر بیا دنبالم.

"نگید به ما ربطی نداره"

"نگید به ما ربطی نداره"

موشی در خانه تله موش دید، به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد. همه گفتند: تله موش مشکل توست به ما ربطی نداره. روزی ماری در تله افتاد و زن خانه را گزید، از مرغ برایش سوپ درست کردند. گوسفند را برای عیادت کنندگان سربریدند. گاو را برای مراسم تحریم کشتند و تمام این مدت موش از سوراخ دیوار می نگریست . 

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن!

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن!

 فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: «بشکن و بخور و برای من دعا کن.»بهلول گردوها را شکست و خورد ولی دعایی نکرد. آن مرد گفت: « گردوها را می‌خوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم! » بهلول گفت: «مطمئن باش اگر در راه خدا داده‌ای، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است! »

 تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن                   که خواجه خود روش بنده پروری داند

هفت پرسش!

هفت پرسش!

 امام صادق عليه السلام می فرماید : حكيمى هفتصد فرسنگ در جستجوى حكيمى راه پيمود (ممکن است این هفتصد فرسنگ، مبنی بر تکثیر باشد، یعنی می خواهد بگوید راههای طولانی رفتند. آن کسی که دنبال می کرد خودش هم حکیم بود اگر حکیم نبود، قدر این کلمات را نمی دانست و این همه راه را طی نمی کرد.) تا از او هفت پرسش كند، و چون به او رسيد، پرسيد: اى حكيم ! آن چيست كه از آسمان، بالاتر است، از زمين، گسترده تر است، از دريا غنی تر و ثروتمند تر است ( آب دریا ها و همه موجودات درون آن منبع ثروتند ) و از سنگ، سخت تر است، از آتش، داغ تر است، از زمهرير( مرکز سرمای شدید در قیامت و نقطه مقابل جهنم )، سردتر است و از كوه هاى محکم و استوار، سنگين تر است ؟ آن حكيم گفت : اى حكيم ! حق و حقیقت، از آسمان، بلندتر است. – هیچ چیز را با حقیقت مبادله نکنید- عدالت، از زمين، گسترده تر است. غنای نفس- اگر نفس انسان از شُحّ و حرص محفوظ بود، از دريا غنی تر است. دل كافر، از سنگ، سخت تر است . – سختی دل او به این است که نور معرفت الهی در آن نفوذ ندارد.- حرصی که در دل انسان می جوشد، از آتش داغ تر است. نا اميدى از لطف الهی، از زمهرير، سردتر است – لذا یاس از رحمت خدا از گناهان کبیره است.- و بهتان و افترا زدن بر یک آدم بى گناه، از كوه هاى سر به فلك كشيده، سنگين تر است .

         [ آمالی ص 317، شرح حدیث از امام خامنه ای مدظله العالی درس خارج 94/1/18]